برداشت آزاد . . .
 
درباره وبلاگ


Welcome
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:
. . .




يک مرد 80 ساله ميره پيش دکترش براي چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده : هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر 18 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زايمانش ميرسه.نظرت چيه دکتر؟ …دکتر چند لحظه فکر ميکنه و ميگه: خب… بذار يه داستان برات تعريف کنم.من يه نفر رو مي شناسم که شکارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شکار کردن از دست نميده.يه روز که مي خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل … همينطور که ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شکارچي چتر رو مي گيره به طرف پلنگ و نشونه مي گيره و … بنگ! پلنگ کشته ميشه و ميفته روي زمين! پيرمرد با حيرت ميگه: اين امکان نداره! حتما’ يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده! دکتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقا’ منظور منم همين بود





سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 5:37 بعد از ظهر ::  نويسنده : Pou Ya